انگیزه کجا بود؟

آموزش زبان انگلیسی با پرفکت یور اینگلیش


گاهی بعضی از زبان آموزها بهم پیام میدن و میخوان بدونن که از کجا می تونن انگیزه پیدا کنن برای یادگیری زبان انگلیسی. میگن با این اوضاع بهم ریخته کشور چطوری دل مونو خوش کنیم برای یادگیری زبان؟ میگن که اصلا خوشحال نیستن که انگیزه داشته باشن برای درس خوندن.

مسئله اینجاست که خیلی ها تصور می کنن انگیزه همیشه از یه چیز مثبت میاد. تصور می کنن وقتی انگیزه پیدا کنن شاد و خوشحال میشن و مثبت اندیش میشن.

اما لزوما همیشه این طور نیست. انگیزه یعنی چیزی که تکون تون بده. چیزی که شما رو وادار به حرکت کنه. مثلا کسی که مرتکب قتل میشه یه چیزی حرکتش داده به سمت ارتکاب به قتل. یه چیزی بهش انگیزه داده. یه چیز منفی. نه مثبت.

پس اگه تلاش می کنید به خودتون انرژی مثبت بدید برای انجام کاری مثل شروع یادگیری زبان انگلیسی و نمیشه, دست بردارید. شاید لازم باشه به انگیزه های منفی خودتون فکر کنید و روی اونها تمرکز کنید. خودم قبل از اینکه شروع به رانندگی کنم بیشتر از ده سال بود که گواهینامه داشتم.

وقتی بالاخره تصمیم گرفتم ماشین بخرم و توی کلاس رانندگی ثبت نام کردم همچنان از تنهایی رانندگی کردن وحشت داشتم. تا اینکه یه روز مربی بهم گفت خودم سوار ماشین بشم و برای اولین بار تنهایی برم به آدرسی که گفته بود.

اولش سعی کردم یه بهونه جور کنم و نرم اما تندی لباس پوشیدمو خودمو به کوچه رسوندم؛ همون جایی که آخرین بار مربیم ماشینو برام پارک کرده بود.

همین که نزدیک ماشین شدم تمام بدنم از شدت ترس میلرزید. همه اش فکر می کردم بی خیال شَم و بذارم یه مدت دیگه هم کلاس بگذرونم.

اما یاد این مسئله افتادم که بیشتر از ده سال بود گواهینامه داشتم و رانندگی نمی کردم. یاد این افتادم که هر بار که بخوام با ماشین خودم جایی برم کسی نیست کنارم توی ماشین بشینه و ترسیدم. در واقع بیشتر ترسیدم. ترسیدم از اینکه همیشه مجبور باشم از این و اون التماس کنم که باهام بیان تا موقع رانندگی تنها نباشم و همین باعث شد بتونم خودمو راضی کنم که بشینم توی ماشین و استارت بزنم.

البته خیلی طول کشید تا بتونم از پارک دربیام و سر اولین چهار راه اشتباهی پیچیدم. کلی ماشین پشت سرم بوق کِشدار زدن برام. اما هر طور بود با دستای لرزون  و در حالیکه از وحشت نمیتونستم به صندلی تکیه بدم, خودمو به اون آدرس رسوندم و با دیدن مربیم یه نفس راحت کشیدم.

البته لازم به ذکره که اون پایان ترس من از تنهایی رانندگی کردن نبود. اما باعث شد سعی کنم هر بار که تنهایی سوار ماشین میشم و مسیری رو طی می کنم بخشی از اون ترس رو کنار بذارم تا بالاخره اون ترس کاملا از بین بره.

چیزی که بهم انگیزه داد تا ترس از تنهایی رانندگی کردن رو کنار بذارم یه نکته مثبت, الهام بخش و شادی آفرین نبود. بلکه یه ترس بزرگ تر بود. ترس از اینکه تا آخر عمرم نتونم تنهایی پشت فرمون بشینم.

همون طوری که بیش از یه دهه فقط گواهینامه داشتم بدون اینکه رانندگی کنم, می ترسیدم این وضعیت هم همون قدر یا بیشتر کِش پیدا کنه.

شما هم اگه برای یادگیری زبان انگلیسی به دنبال انگیزه می گردید و هر چقدر به نکات مثبت فکر می کنید بی فایده است, این بار به جای مثبت اندیشی و تلاش برای پیدا کردن یه جنبه مثبت, به ترس هاتون فکر کنید. به بدبختی هاتون فکر کنید.

به این فکر کنید که تا به این لحظه بلد نبودن زبان انگلیسی در چه موارد باعث شده عقب بمونید, درجا بزنید, شکست بخورید یا فرصتی رو از دست بدید. و بترسید از اینکه این اوضاع ادامه دار بشه.

همیشه که نباید از امیدها انگیزه گرفت. گاهی بهتره از ترس هامون انگیزه بگیریم. این شکلی میتونید از ترس هاتون انگیزه بگیرید نه آرزوها و خیالات مثبت تون. شما چطوری انگیزه پیدا می کنید؟ از آرزوهای مثبت تون یا از ترس هاتون؟

سبد خرید