توی کتاب The 8th Habit استیون کاوی این بخش رو هایلایت کردم. البته اولین باری نبود که ایده Abundance Mentality یا “ذهنیت فراوانی” رو میخوندم که بعضی ازش به عنوان “بی نهایت گرایی” یاد می کنن. به نظرم ذهنیت آرامش بخشیه:
در صورت برخورداری از این ذهنیت, خودتان را با دیگران مقایسه نمی کنید و حقیقتا از موفقیت دیگران شاد می شوید.”
به نظر من داشتن ذهنیت فراوانی به عزت نفس خیلی ربط داره. عزت نفس کمک می کنه که با دوییدن دیگران ندوییم و یه سرعت آهسته اما پیوسته رو برای زندگی در پیش بگیریم, دچار اضطراب نشیم و تحت هیچ شرایطی حس نکنیم از دیگران عقب افتادیم.
همین مسئله در مورد یادگیری زبان انگلیسی هم صدق می کنه. در صورتی که عزت نفس نداشته باشیم, دارای ذهنیت فراوانی هم نیستیم و برنامه زبان مون مدام دستخوش مشکل میشه و با دیدن موفقیت هر کسی در حوزه زبان, مدام برنامه زبانی مون رو گهی تند و گهی خسته پیش میبریم.
استوین کاوی در مقابل “ذهنیت فراوانی” طرز فکر دیگه ای رو با عنوان “ذهنیت کمبود” مطرح می کنه و میگه وقتی دچار این ذهنیت باشیم, مدام در حال مقایسه خودمون با دیگران هستیم و موفقیت دیگران برای ما تهدید به حساب میاد.
اگه یه برنامه زبانی مشخص دارید و هر بار که موفقیت شخص خاصی رو در زمینه زبان مشاهده می کنید, یهو وسوسه میشید که برنامه زبانی تون رو فشرده تر کنید, یا از کارهایی که الان برای تقویت زبان تون تحت نظر یه مدرس انجام میدید دست بکشید و دقیقا به همون کارهایی بپردازید که اون شخصِ از نظر شما موفق در حال انجامشه,
اگه فکر می کنید باید بدویید که به اون آدم برسید و همش می ترسید که نکنه عقب بیفتید, یعنی دچار ذهنیت کمبود هستید. ذهنیت کمبود با خودش حرص و طمع میاره. حرص و طمع شما رو وادار می کنه گهی تند و گهی خسته پیش برید و هرگز نتونید به ثبات قدم که لازمه موفقیت پایدار در هر کاریه برسید.
خودم که خیلی از این ذهنیت فراوانی یا بی نهایت گرایی خوشم اومده. دبیرستان که بودیم خیلی به ستاره شناسی علاقه داشتم و دوست داشتم یه روزی ستاره شناس بشم. یه باری با خودم فکر می کردم دنیایی که توش زندگی می کنیم نباید ته داشته باشه؛ اصلا نمیتونه داشته باشه.
چون هر چیزی که میبینیم اگه محدود شده باشه اون طرفش چیز دیگه ای هست و باز اون طرفش یه چیز دیگه. یعنی هیچ در, دیوار یا پنجره ای رو پیدا نمی کنید که اون طرفش هیچ چیزی نباشه. همیشه یه چیزی اون طرف هر چیزی هست و این ادامه داره در کل هستی, در کل کهکشان و به نظرم این یه مسئله منطقیه.
دنیایی که توش زندگی می کنیم یه دنیای بی نهایته واقعا هیچ حد و نهایتی نداره. پس چرا فکر کنیم نوبت به ما و زندگی مون که می رسه همه چی محدوده و باید بدوییم که یه وقت کم نیاد. به نظرم یه عده ای سعی می کنن ذهنیت کمبود رو به ما القا کنن تا ما رو برده خودشون کنن.
همون طوری که کیهان هیچ حد و مرزی نداره, فرصت ها هم بی نهایت هستن, همه چی باید بی نهایت باشه. لازم نیست بدوییم برای رسیدن به چیزی. به اندازه همه آدم ها باید فرصت و موفقیت و فراوانی وجود داشته باشه. فکر می کنم شاید زندگی مثل یه پله برقیه. آروم, آروم میبرتمون بالا. فقط بهش اعتماد کنیم.
نیازی نیست روی پله بدوییم. باید به روند زندگی اعتماد کرد. اگه یه برنامه برای یادگیری زبان دارید که توسط یه مدرس زبان, من یا هر مدرس دیگه ای طراحی شده, بهش اعتماد کنید و طبق برنامه پیش برید. از خودتون چیزی به برنامه اضافه نکنید. حرص نزنید. عجله نکنید. هر لحظه از این زندگی همون جایی هستیم که باید باشیم.