چند وقت پیش یکی از برنامه های روزانه دارِن هاردی به قضیه Marketing یعنی “بازاریابی” اختصاص داشت که برام جالب بود چون در دنیای زبان هم واقعا کاربرد داره.
اگه مدت هاست با قضیه یادگیری زبان دست و پنجه نرم می کنید, توصیه می کنم این مطلب رو حتما مطالعه کنید.
در دنیای بازاریابی از علم روانشناسی و جامعه شناسی استفاده می کنن تا مخاطب رو مجبور به پرداخت پول و خرید کنن. چه این مخاطب یه آدم معمولی باشه و چه صاحب یه شرکت بزرگ.
بر اساس علم جامعه شناسی و روانشناسی, ما آدم ها خودمون رو با مقایسه کردن با دیگران میشناسیم. مگر اینکه با مطالعه و تلاش آگاهانه حواس مون به مقایسه کردن های مداومِ ذهن مون باشه و هی مُچِش رو بگیریم که ما رو بیخودی درگیر نکنه.
ما به صورت پیش فرض به دلیل مقایسه کردن خودمون با دیگران مدام به دنبال کسب چیزهایی میریم که واقعا و از ته دل اونها رو نمیخوایم و فقط به این دلیل به دنبال شون میریم که از دیگران عقب نیفتیم.
متاسفانه این رفتار یه رفتاریه که خیلی به رفتار حیوانات شبیهه. میدونید که سه تا گربه توی خونه ام دارم و یه رفتاری که زیاد ازشون میبینم اینه که اگه یکی از گربه هام شروع کنه به دوییدن, دو تای دیگه یهو همراهش میدون. بدون اینکه بدونن دارن به سمت چه هدفی و به چه دلیلی میدون.
این رفتار رو ما انسان ها هم داریم, مثلا میبینیم عید شده, چند نفر از دوستان و آشنایان و فامیل مبل ها یا پرده های نو برای خونه شون خریدن. مبل و پرده های خونه ما ایرادی نداره یا ایراد خاصی نداره و لزومی نداره عوض شون کنیم.
اما چون آگاهانه فکر نمی کنیم و مدام در حال مقایسه هستیم, برای اینکه یه وقت از بقیه عقب نیفتیم میدوییم هر طور شده حتی با قرض, پولشو جور می کنیم که مبل و پرده های نو بخریم.
این مسئله توی بازاریابی مورد استفاده قرار می گیره. فرضا یه سَبک لباس پوشیدن مُد میشه و همه جا اون سَبک لباس پوشیدن رو میبینیم و چون خودمون رو با بقیه مقایسه می کنیم, فکر می کنیم اگه مدل لباس پوشیدن مون رو عوض نکنیم عقب میفتیم.
این ترفند بازاریابی به صورت ناخودآگاه روی ما تاثیر میذاره چون دنیا پر از موقعیت های مقایسه است برای اینکه بهمون حسِ بدِ عقب افتادن رو منتقل کنه.
فقط کافیه هر روز و هر بار که حس می کنیم باید یه کاریو زودتر انجام بدیم, یه لحظه مکث کنیم و از خودمون بپرسیم چرا؟ دقیقا چرا؟ با انجام اون کار چه چیزی کسب می کنیم؟
آیا چیزی که کسب می کنیم یه حس خوشی درونی و واقعیه یا یه حس رضایت از اینکه از بقیه عقب نیفتادیم؟ اگه یه حس خوشی درونی باشه, همیشه همراه مونه و بابتش سپاسگزار و شادیم.
و اگه حس رضایت ناشی از عقب نیفتادن از بقیه باشه, خیلی زود این حس رضایت و شادی از بین میره و باز حس ناراحتی و غصه و افسردگی جاش رو می گیره.
یه معیار دیگه برای اینکه بفهمیم یه چیزی رو واقعا برای خودمون میخوایم یا برای عقب نیفتادن از دیگران اینه که با خودمون یه چیزی رو تصور کنیم.
تصور کنیم به اون چیزی که میخوایم دست پیدا کردیم اما تا آخر عمرمون هرگز کسی از این مسئله آگاه نخواهد شد. در این صورت, آیا همچنان خوشحال خواهیم بود یا اینکه غم مون می گیره؟
اگه در این صورت یعنی در صورتی که کسی از رسیدن مون به هدف مورد نظر تا آخر عمرمون باخبر نشه, همچنان شاد و خوشحال باشیم یعنی اون هدف رو برای خودمون میخوایم.
اما اگه دل مون بخواد بقیه از اینکه به اون هدف رسیدیم با خبر بشن, و اگه باخبر نشن ناراحت بشیم این معیاریه که نشون میده اون هدف رو برای رقابت با دیگران میخوایم.
یکی از مواردی که با همین روش بازاریابی سعی می کنن به ما قالب کنن یادگیری زبان انگلیسیه. درسته با دونستن زبان انگلیسی خیلی کارها میتونید انجام بدید و از خیلی موقعیت ها میتونید برخوردار بشید که اگه زبان بلد نباشید نمی تونید اما
اما اون موقعیت ها لزوما به درد همه نمی خورن. با خودتون روراست باشید و ببینید دلیل تون برای یادگیری زبان انگلیسی چیه؟ آیا واقعا به خاطر خودتون به دنبال یادگیری زبان هستید یا صرفا برای اینکه از بقیه عقب نیفتید؟
راستی, اگه زبان انگلیسی تون در حد مبتدیه یا اصلا زبان بلد نیستید و قراره توی موقعیتی قرار بگیرید که دونستن زبان در اون اهمیت داره مثل سفر, حتما این ویدیو رو با دقت تماشا کنید یا گوش بدید.
اگه به تازگی یکی از پکیج های آموزش زبانم رو تهیه کردید و نمیدونید چطوری و از کجا شروع کنید و چه شکلی برنامه ریزی کنید, لطفا این ویدیو رو با دقت گوش بدید.