یه زبان آموز داشتم که سطح سوادش در زمان شروع کلاس, مبتدی بود در حدی که وقتی کلاسش رو با من شروع کرد حتی مفهوم جمله رو درک نمی کرد و بلد نبود یه جمله معمولی و ساده بدون غلط به انگلیسی بگه اما تجارت میکرد و به تنهایی بدون نیاز به مترجم به خارج سفر میکرد البته برای قرارداد بستن توی کشور مقصد از مترجم استفاده میکرد اما برای سفر کردن, توی فرودگاه, هواپیما, هتل و خرید کردن و گردش به مترجم احتیاجی نداشت.
به دو دلیل: اولا از اعتماد به نفس بالایی برخوردار بود. منظورم اعتمادبه سقف نیست ها بلکه واقعا اعتماد به نفس به جایی داشت که میگم چرا و دوم اینکه آرامشش رو موقع صحبت کردن حفظ می کرد.
معمولا آرامش مون زمانی بهم میخوره و استرس زمانی بهمون دست میده که خودمون رو درگیر فکر و نظر دیگران می کنیم و این توجه به فکر و نظر دیگران گاهی آگاهانه و متاسفانه اغلب اوقات ناخودآگاه و به خاطر شرطی شدن رخ میده. در غیر این صورت آرامش مون بهم نمیریزه.
این زبان آموز از لغاتی که بلد بود و از زبان بدن برای برقراری ارتباط استفاده میکرد. همسر ایشون سطح زبانش بالای متوسط بود اما به هیچ عنوان آرامش و اعتماد به نفس ایشون رو نداشت و نمیتونست از دانش زبانیش در موقعیت های مورد نیاز استفاده کنه. هر وقت لازم بود توی سفرهای خارجی به انگلیسی حرف بزنه دستپاچه میشد و لغات رو به یاد نمیاورد و فکر میکرد حافظه ضعیفی داره.
توی مدرسه, توی خونواده و توی جامعه به ما این طور آموزش دادن که اگه انگلیسی بلدیم باید به سرعت به انگلیسی حرف بزنیم و بین جملات مون هیچ مکث و وقفه ای برای فکر کردن وجود نداشته باشه. و هر کسی از هر جای دنیا و با هر لهجه ای در مورد هر موضوعی صحبت کرد فورا درک کنیم داره چی می گه و بی معطلی باهاش گفتگو کنیم. در حالیکه در عمل اصلا این طور نیست.
منظورم چیه؟ فرض میکنیم یه جمله ساده برای معرفی خودتون رو به انگلیسی بلدید مثل My name’s Azadeh به عنوان کسی که خودش زمانی زبان آموز بوده و حالا انگلیسی تدریس میکنه و تجربه کار با زبان آموزهای زیادی رو داره بهتون میگم اگه در اولین برخورد یا بهتره بگم اولین برخوردهایی که با یه native یا کلا یه فرد خارجی دارید یا اولین دفعاتی که مجبور میشید در یه کلاس زبان انگلیسی صحبت کنید نتونستید جمله My name’s Azadeh رو مثلا به کار ببرید کاملا طبیعیه. توی موقعیت های استرس زا حافظه reset factory میشه یعنی برمیگرده به تنظیمات کارخونه فقط چیزایی رو میتونه درست و کامل به یاد بیاره که خیلی پیش پا افتاده باشن.
برگردیم به سراغ اون زبان آموزم. چرا اون با دانش زبان مبتدی راحت به کارهاش خارج از ایران میرسید اما همسرش ناتوان بود؟ دلیلش همین آموزش اشتباه مدارسه. مدارس دانش آموزهایی خوب رو دانش آموزانی میدونن که بتونن عین رُبات عمل کنن. توجه به کاربرد دانشی که کسب میکنن و استفاده عملی و کاربردی, هیچ جایگاهی در نظام آموزشی مدارس و دانشگاه های ما نداره.
هر چقدر فردی آموزش آکادمیک کمتری داشته باشه مثل همون آقای تاجر, کمتر در معرض آموزش های اشتباه مدارس و دانشگاه ها قرار گرفته و به صورت کاربردی تر و منطقی تری از دانش زبانی خودش استفاده میکنه و هر چقدر کسی بیشتر در معرض آموزش های آکادمیک قرار گرفته باشه مثل همسر اون آقا کمتر میتونه به صورت کاربردی از دانش زبانی خودش استفاده کنه.
البته همیشه استثنا وجود داره و در صورتی که خودتون دانش و سوادی رو که به صورت آکادمیک کسب کردید به چالش بکشید می تونید به صورت کاربردی ازش استفاده کنید.
فرض کنید این دو نفر یعنی این آقای تاجر کسی که زبانش در حد مقدماتیه و همسرش یعنی کسیکه زبانش در سطح بالای متوسطه میخوان به صورت جداگانه به یه باجه فروش بلیط هواپیما در یه کشور خارجی برن.
اولی یعنی همون آقای تاجر با دانش زبانی مقدماتی و مبتدی, به دلیل اعتماد به نفسی که داره و آرامش ناشی از توجه نکردن به فکر و نظر دیگران و متمرکز بودن روی راه حل, به متصدی فروش میگه ticket ticket مثلا اگه بخواد به لندن بره میگه ticket ticket Landan و میدونید که تلفظ صحیحش London هست اما اون براش مهم نیست چون هدفش اینه که کار خودش رو راه بندازه و به کاربرد عملی اون دو تا لغتی که بلده فکر می کنه. حتی ممکنه تلفظ صحیح London رو ندونه یا اون لحظه به یاد نیاره اما چیزی رو می دونه که خیلی از افرادی که دانش زبانی خوبی دارن نمی دونن و اون اینکه باجه فروش بلیط محل آزمون زبان انگلیسی نیست. پس احتمالا میگه ticket landan how much این حتی جمله هم نیست اما کاملا واضح بیان میکنه که این فرد بلیط لندن رو میخواد. مدل صحبت کردن اون زبان آموز تاجری که داشتم دقیقا همین شکلی بود. این شخص مبتدی مدام در حال خودخوری و سرزنش کردن خودش نیست و مدام با خودش فکر نمی کنه “چرا زبانم به اندازه کافی خوب نیست, چرا نمی تونم یه جمله کامل بسازم.” بلکه با حفظ آرامش, از همون دانش اندکی که داره استفاده می کنه.
حالا وقتی متصدی باجه قیمت رو به انگلیسی بیان کنه و این شخص عملگرا متوجه نشه که فروشنده بلیط چی گفته دست پاچه نمیشه و هی به خودش نمیگه “عجب حافظه داغونی دارم. چرا اعداد رو به انگلیسی یادم نمیاد. چقدر من بی استعدادم.” نه بلکه ماشین حساب گوشیش رو باز میکنه و اونو به فرونشده بلیط نشون میده و فروشنده بلیط هم میفهمه که باید قیمت رو براش توی ماشین حساب تایپ کنه.
این یه شخص عملگراس که با حفظ آرامش خودش میتونه از دانش زبانی و حافظه اش درست استفاده کنه.
اما از اون طرف همسر این شخص با سطح زبان upper intermediate یعنی بالای متوسط, به سمت باجه فروش بلیط هواپیما میره و همش در حال فکر کردن به اینه که جمله “بلیط پکن به لندن چقدر میشه؟” رو به انگلیسی چطور باید بیان کنه که از نظر گرامر و واژگان صحیح باشه. میبینه که شک داره به جمله ای که توی ذهنش ساخته و اصلا قبل از بیان اون جمله همونجا میزنه زیر گریه که البته به خاطر استرس کاملا طبیعیه.
مطمئنم شمایی که در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید دوست ندارید مثل اون آقای تاجر انگلیسی صحبت کنید. اما هرچقدر که زبان تون خوب باشه باید مدام توی محیط های مختلف بدون کمک کسی در معرض موقعیت های مختلف انگلیسی حرف زدن قرار بگیرید و اولش همون شکلی مثل اون آقا به جای جمله, لغت به زبون بیارید و کارتون راه بیفته تا کم, کم ترس تون بریزه, استرس تون از بین بره و حافظه تون برای به یاد آوردن لغات, درست کار کنه.
محل فروش بلیط, رستوران, فروشگاه, پاساژ, مرکز خرید و باغ وحش, جلسه آزمون زبان انگلیسی نیستن و کسی اونجا واسش مهم نیست که جمله شما صد در صد از نظر گرامری و واژگانی صحیح باشه. پس انتظار نداشته باشید دفعات اولی که توی موقعیت های به کارگیری دانش زبانی تون قرار می گیرید همه لغات لازم رو فورا به یاد بیارید. باید به خودتون زمان بدید تا بتونید آرامش تون رو حفظ کنید. حفظ آرامش لازمه داشتن یه حافظه قویه. اگه توی هواپیما نشستید و آب میخواید و یادتون رفته جمله ای که باید به مهماندار بگید اینه که would you please bring me a bottle of water هیچ نیازی نیست دست و پاتونو گم کنید فقط کافیه به مهماندار بگید water اینو دیگه حتما یادتون میاد. و هیچ مهمانداری بهتون نمیگه “متاسفم تا وقتی یه جمله کاملا صحیح نسازی از آب خبری نیست.”
نگران نباشید اگه در حال یادگیری اصولی باشید به اون مرحله هم خواهید رسید که بتونید برای انجام کارهای روزمره هم درست انگلیسی حرف بزنید. مثل همون زبان آموز تاجری که داشتم. اون بعد از اینکه چند ماه توی کلاس هام شرکت کرد دیگه وقت هایی که از سفر برمیگشت برام تعریف می کرد که آدم هایی که تا قبل از کلاسم و با دانش زبانی مبتدی خودش باهاشون حرف میزده چقدر اشتباه انگلیسی حرف میزنن. و البته لازمه صحیح بودن جملاتی که می سازید حفظ آرامش و داشتن اعتماد به نفسه که هر دو اینها در نتیجه توجه نکردن به فکر و نظر دیگران و کاربردی فکر کردن به دست میاد.
وقتی میگم به فکر کسی توجه نکنید یعنی براتون مهم نباشه که فرضا فروشنده با خودش میگه وا این آدم چقدر زبانش بده.
نکته خیلی مهم دیگه اینه که دانش کاربردی زبان انگلیسی به لغت محدود نمیشه که همش نگران حافظه باشید. بخشی از دانشی که شما باید کسب کنید به زبان بدن و همچنین دقت کردن به محیط اطراف مربوط میشه. مثلا یه بار یکی از زبان آموزهام ازین ناراحت بود که در سفرش به خارج از ایران توی فرودگاه نمیتونست بخش مربوط به تحویل بار رو پیدا کنه و حافظه اش یاری نمی کرد تا لغت baggage claim رو به یاد بیاره و اونجا با گوشی موبایلش به همسرش زنگ زد تا همسرش با موبایل با متصدی باجه به انگلیسی صحبت کنه و بگه اونو ببره به قسمت تحویل بار. در حالیکه اصلا نیازی به این کار نبود. معمولا زیر تابلوها تصاویر هم حک شده یعنی زیر تابلو baggage claim که محل تحویل باره عکس چندتا چمدون رو هم میبینید.
اما متاسفانه آموزش اشتباه باعث شده ما همه چیز رو با هم قاطی کنیم. فراموش کنیم که فرودگاه محل آزمون انگلیسی نیست و کسی قرار نیست بر اساس سرعت عمل مون در پیدا کردن قسمت تحویل بار بهمون نمره بده.
شما می تونید به مسافرهای توی فرودگاه نگاه کنید. ببینید دست کدوم شون چمدون هست و دارن از اونجا خارج میشن بعدش کافیه کمی وقت بذارید و اون بخش رو پیدا کنید.
خودم در سفری که به یکی از کشورهای غیر انگلیسی زبان داشتم. یه بار برای خرید به یه فروشگاه رفتم اما وسیله ای رو که میخواستم نتونستم پیدا کنم. با یه خودکار و کاغذ عکسش رو نقاشی کردم و فروشنده ای که انگلیسی بلد نبود با دیدن نقاشی اخماش از هم وا شد و با انگشت طبقه بالا رو بهم نشون داد. خودمو به طبقه بالای اون فروشگاه رسوندم و چیزی رو که میخواستم پیدا کردم. پس بد نیست یه وقت هایی با خودتون قلم و کاغذ داشته باشید.
خیلی وقت ها در چنین موقعیت هایی میتونید با حرکات دست و پا و صورت تون منظور و خواسته تون رو بیان کنید. مثلا اگه توی یکی از خیابون های یه شهر توی یه کشور خارجی دنبال رستوران میگردید و بلد نیستید به زبان شون صحبت کنید, کافیه جلوی یکی از عابرین رو بگیرید و با دست و دهن تون ادای غذا خوردن رو در بیارید و به تابلوی مغازه ها اشاره کنید. ضمن اینکه کلمه رستوران با همین تلفظ فارسی شده اش تقریبا به صورت بین المللی برای همه قابل فهمه. و تا به این لحظه در هیچ جای دنیا بابت درست و کامل صحبت کردن به یه زبون خارجی در یه کشور خارجی به کسی جام طلا اهدا نشده. پس نگران از دست دادن این جام خیالی نباشید و صرفا سعی کنید کارتون راه بیفته.
اگه در جایی که هستید وای فای وجود داره میتونید خیلی راحت تر کارتونو رو راه بندازید. کافیه با استفاده از مرورگر گوشی موبایل تون وارد google translate بشید و لغت مورد نیاز تون رو به فارسی بنویسید و دنبال معادل انگلیسی اون بگردید و بعد حتی بدون اینکه لازم باشه حرف بزنید صفحه گوشی رو به سمت کسی می گیرید که میخواید راهنمایی تون کنه.
میدونم که گوگل ترنسلیت چیز خیلی پیشرفته ای نیست اما نگران نباشید. لغات و عباراتی رو که برای راه انداختن کارتون توی سفر بهشون نیاز دارید حتما با گوگل ترنسلیت پیدا می کنید و من اینجا دارم درباره basic survival و راه انداختن کارهای ضروری تون در سفر حرف میزنم نه استفاده از انگلیسی برای گپ و گفت دوستانه با خارجی ها.
اگه حتی بلد نیستید از گوگل ترنسلیت استفاده کنید, میتونید از واتس اپ استفاده کنید چطوری؟ قبل از سفر, به فردی که میدونید زبانش خوبه بسپرید که میخواید به خارج سفر کنید تا هواتونو داشته باشه. هر وقت جایی بودید و نمیدونستید منظورتون رو چطوری به انگلیسی یا زبان مربوطه برسونید, همونجا توی واتس اپ براش وویس بفرستید و ازش بخواید به زبان مورد نظر جمله مورد نظرتون رو به صورت وویس توی واتس اپ بفرسته و بعد اون وویس رو برای مخاطب خارجی تون پخش کنید. این روش برای افراد سالمندی که تنهایی سفر می کنن هم خوبه. و بسته به اینکه توی چه موقعیتی هستید میتونید حرفای اون فرد خارجی رو هم به صورت وویس توی واتس اپ برای دوست تون در ایران ارسال کنید تا بهتون بگه فارسیش چی میشه.
تاکید می کنم که توی این ویدیو به روش های مختلفی برای راه انداختن کارتون در یه سفر خارجی اشاره می کنم که بسته به موقعیت و حوصله تون میتونید ترکیبی از اونها رو به کار بگیرید تا به مشکل برنخورید.
یکی از دلایل اینکه توی سفر دست و پاتونو گم میکنید و حافظه تون یاری نمی کنه اینه که خودتون رو با ربات اشتباه گرفتید و تصور میکنید مثلا وقتی برای اولین بار وارد محیط یه فرودگاه یا یه کشور خارجی میشید فورا باید بدونید به سمت راست برید یا چپ طبقه بالا یا پایین. اینها خیلی تصورات و انتظارات غیرمنطقی ای هستن. هر وقت وارد محیط جدیدی شدید لازمه چند ثانیه یا چند دقیقه آروم بمونید یه نگاهی به اطراف تون تابلوها, و آدم ها بندازید. تا بتونید خیلی چیزها رو بدون نیاز به سوال پرسیدن درک کنید. حافظه شما برای اینکه درست عمل کنه و لغاتی رو که قبلا یاد گرفتید به یادتون بیاره, باید از استرس به دور باشه, لازمه دور شدن از استرس, حفظ آرامشه و لازمه حفظ آرامش داشتن یه رویکرد منطقی در قبال یادگیری زبان و توان و ظرفیت حافظه تونه.
و همون طور که گفتم وقتی به فکر و نظر دیگران توجه کنید آرامش تون رو از دست میدید و دچار استرس میشید. مثلا یادمه یکی از زبان آموزهام مشکلش این بود که همسرش مدام مسخره اش می کرد که تو که توی دانشگاه زبان خوندی چرا نتونستی فلان جا انگلیسی صحبت کنی. و هر بار که توی سفر در موقعیتی قرار می گرفت که مجبور میشد با یه خارجی انگلیسی صحبت کنه به این دلیل که تمام توجه و حواسش به قضاوت ها و سرزنش های همسرش بود نمی تونست حرف بزنه.
اینکه نظر دیگران برامون از نظر خودمون مهم تر باشه نشون دهنده عزت نفس پایینه و عزت نفس پایین رو نمیشه با کلاس زبان درمان کرد. عزت نفس یعنی احترام به خودم. یعنی ارزش قائل شدن برای خودمون قبل از اینکه به فکر و نظر کس دیگه ای اهمیت بدیم. عزت نفس به معنای خودخواهی نیست. صرفا به این معناست که خودمون و شخصیت مون رو فدای دیگران نکنیم.
در صورتی که در موقعیت هایی که لازمه به انگلیسی صحبت کنید افرادی دور و برتون قرار دارن که مدام در حال سرزنش و مسخره کردن تون هستن باید از اونها فاصله بگیرید, باهاشون سفر نکنید یا هر اقدام دیگه ای که لازمه در این مورد انجام بدید.
خیلی وقت ها هم کسی همراه مون نیست اما تاثیری که قضاوت ها و سرزنش های اطرافیان از قبل روی ذهن مون گذاشته اون قدر عمیقه که باعث شده به دلیل عزت نفس پایین تصور کنیم که باید نظر همه رو در مورد خودمون کنترل کنیم تا فکر مثبتی درباره ما داشته باشن.
عزت نفس پایین باعث میشه تصور کنیم فروشنده بلیط, مهماندار هواپیما, فروشنده های مراکز خرید, راننده های تاکسی و در یک کلام هر آدمی که باهاش در ارتباط هستیم باید نظر مثبتی درباره ما داشته باشه. اگه همچین آدمی هستید مهم نیست چقدر زبان میخونید چون قطعا در موقعیت هایی که لازمه از دانش زبانی تون استفاده کنید کم میارید.
در کل در صورتی که در سفرتون به یه کشور خارجی قصد ندارید با خارجی ها تعاملی داشته باشید و صرفا به گشت و گذار و خرید می پردازید واقعا نیازی نیست انگلیسی یاد بگیرید و دونستن چند کلمه خیلی ساده کفایت می کنه.
اما اگه میخواید در یه محیط انگلیسی زبان, بدون نیاز به کسی هم به اموز روزمره تون برسید و هم با خارجی ها گفتگو کنید و دوست بشید کافیه سطح دانش زبانی تون رو صرفا به اولین سطح که سطح آ یک هست برسونید. برای رسیدن به این سطح میتونید صرفا اولین کتاب هر مجموعه آموزش زبانی رو بخونید. سطح آ یک برای قبول شدن در آیلتس life skills کافیه. این نوع از آیلتس صرفا برای مهاجرت به انگلستان مورد استفاده قرار می گیره.
اولین کتاب هر مجموعه معمولا به اسم starter یا intro شناخته میشه. و در صورتی که دوست دارید با مجموعه امریکن اینگلیش فایل به سطح آ یک برسید میتونید از پکیج امریکن اینگلیش فایل استارترم استفاده کنید.
یکی از زبان آموزهام به نام ترانه, صرفا با خرید پکیج Starter تونست خودش رو به سطحی برسونه که در ازمون ایلتس Life Skills قبول بشه و به انگلستان مهاجرت کنه.
اگه سطح زبان تون نزدیک متوسط باشه میتونید با استفاده از این کتاب به صورت خودخوان لغات و اصطلاحات لازم برای سفر رو یاد بگیرید. تاکید می کنم که اگه سطح زبان تون نزدیک متوسط باشه.