یکی از نکات مهم در یادگیری زبان توجه به Context هست. کلمه Context یعنی بافت, موقعیت. توجه به Context در یادگیری لغت و گرامر و درک صحیح اونها و در نهایت به کار گیری صحیح لغت و گرامر خیلی مهمه.
اگه بخواید روزی مترجم بشید، برای اینکه ترجمه روونی داشته باشید لازمه که همیشه به Context دقت کنید. برای من توجه به Context به زبان انگلیسی محدود نمیشه. این Context هست که تعیین میکنه یک لغت یکسان در دو Context متفاوت معنای متفاوتی داشته باشه یا یه دستور گرامری یکسان در یک Context کاملا به جا و در یه Context دیگه کاملا اشتباه باشه.
به نظرم توجه به Context باعث میشه درک تون از همه چیز و همه کس عمیق تر بشه. قبل از مثال لغت و واژگان میخوام یه مثال از زندگی خودم بزنم. چند سال پیش شروع کردن به Recycle کردن یا به عبارتی بازیافت کردن. اصل اولیه بازیافت جداسازی زباله های تر از خشکه.
مواد perishable یا به اصطلاح پوسیدنی مثل پوست خیار و هندونه رو نباید با کاغذ و پلاستیک توی یه نایلن زباله ریخت. من فقط زباله های تر رو از خشک جدا می کنم.
اما این فقط ابتدای کاره. در واقع در یه بازیافت decent یعنی یه بازیافت درست و حسابی شما زباله های خشک تون رو هم باید تفکیک کنید. کاغذ جدا. پلاستیک جدا. پلاستیک ها هم دسته بندی میشن, فلزات جدا…
اما توی شهری که من زندگی می کنم بازیافت مفهومی نداره. یعنی در Context محل زندگی من, در موقعیت و بافتی که توش قرار دارم بازیافت کردن مسخره بازی حساب میشه و اگه خیلی بخوان احترام بذارن میگن طرف خیلی بافرهنگه.
اما همین رفتار من در Context یک کشور اروپایی, یا توی آمریکا یک کار ناشی از بی فرهنگی تمامه. چرا؟ چون اونجا معمولا سطل های بازیافت بزرگ توی هر محله برای تفکیک زباله های خشک شامل کاغذ، فلز، پلاستیک…. وجود داره.
بنابراین همین رفتار من در Context یک کشور اروپایی یک کار زشت و زننده و نشون دهنده بی فرهنگیه اما در Context شهر محل زندگیم خیلی کار با کلاسی به حساب میاد و نشون دهنده اهمیت دادن به محیط زیسته.
پس اگه بپرسیم تفکیک زباله خشک از تر بدون تفکیک کردن انواع زباله خشک کار درستیه یا نه؟ یه سوال اشتباهه. چرا؟ چون Context نداریم. باید بدونیم در چه Context ای دارم این حرف رو میزنم؟ توی یه شهر کوچک در یه کشور جهان سومی؟ یا یه شهر بزرگ در یه کشور اروپایی؟
در مورد یادگیری لغت و گرامر هم همین مسئله صدق میکنه. زیاد میبینم که یه زبان آموز ازم می پرسه فلان لغت یعنی چی؟ و من همیشه ازشون Context میخوام چون لغات در Context های مختلف یعنی در بافت و موقعیت های مختلف, معانی مختلفی دارن.
مثلا می پرسن Run یعنی چی؟ این سوال اشتباهه چون کلمه Run به قول معروف شونصدتا معنای مختلف داره یا به عبارتی Multifold به حساب میاد. لایه های مختلف معنا رو داره. مثلا توی جمله سادهI ran to school یعنی “دویدم به سمت مدرسه” اینجا run “دویدن” معنا میده.
اما در جمله We ran out of sugar فعل Run بخشی از اصطلاح To run out of something به حساب میاد. پس از یه Context به یه Context دیگه مفهوم یک فعل, فعل Run از زمین تا آسمون فرق کرده.
زمانی که دارید یه لغت رو حفظ می کنید و برای اولین بار اون رو یاد میگیرید, این توجه به Context اهمیت خیلی زیادی داره. مثلا اولین باری که لغت Run رو میبینید در جمله Mary ran to school بوده. باید به Context دقت کنید. میبینید که اینجا فعل Run بخشی از یک اصطلاح نیست.
اما در جمله We ran out of sugar اگه دقت کنید, متوجه میشید که بعد از ran که گذشته فعل Run به حساب میاد, شما out of رو میبینید و حتی اگه برای خودتون ترجمه کنید, مفهومی نداره.
این جور وقت ها که میبینید معنایی که برای Run سراغ دارید به این جمله نمیخوره و معنی نمیده که مثلا بگید “ما از توی شکر دوییدیم بیرون” باید شک کنید و متوجه بشید که خب پس این کلمه Run باید معنایی غیر از دویدن داشته باشه یا اینجا یه اصطلاح باشه.
این جور مواقع باید بتونید Structure یا ساختار اصطلاح To run out of something رو در درجه اول تشخیص بدید. در غیر این صورت ممکنه توی دیکشنری ها در Entry مربوط به Run این اصطلاح رو پیدا نکنید.
اما در صورت تشخیص ساختار, میتونید به راحتی توی موتور جستجوی گوگل این رو جستجو کنید:
To run out of something definition و خیلی سریع به پاسخ دست پیدا کنید که یعنی “تمام کردن چیزی” پس We ran out of sugar یعنی “شکرمون تموم شد.”
البته در سطح مبتدی اصلا نباید انتظار داشته باشید که بتونید این ساختار ها رو تشخیص بدید اما اگه در سطح post beginner باشید, کم, کم باید با این ساختارها آشنا بشید تا درکی که از زبان انگلیسی دارید عمیق تر باشه.
اگه معمولا در زمان مطالعه متون زبان اصلی مثل کتاب داستان, رمان, روزنامه و مجلات انگلیسی زبان به این سبک لغات برمیخورید که معنایی که براشون سراغ دارید با اون Context جور در نمیان, باید یادگیری ساختارها رو شروع کنید.
من این کار رو در تدریس مجموعه کتاب های امریکن اینگلیش فایل انجام دادم. در سراسر فایل های آموزشی هر جا که Collocation یا Structure و به اصطلاح ساختاری وجود داشت اون رو توضیح دادم تا از سطح پایه با کوچیک ترین ساختارها آشنا بشید. اگه سطح زبان تون رو نمیدونید ابتدا با هایلایت “تعیین سطح” کارتون رو شروع کنید و بعد پکیج مورد نظرتون رو تهیه کنید.
توی پکیج تصویری “مجلهخوانی انگلیسی“ و کتاب “همه چیز درباره یادگیری زبان انگلیسی از طریق مطالعه روزنامهها و مجلات انگلیسی“ هم این نوع ساختارها رو آموزش دادم. البته این پکیج برای سطح متوسطه.