آرام آرام چشمهایتان را باز میکنید. در تختتان دراز کشیدهاید و جای گرم و نرمی دارید. میدانید که باید بلند شوید و روزتان را شروع کنید اما نمیتوانید خودتان را مجبور به انجام این کار کنید. بلند شدن از تخت خواب در این وضعیت غیرممکن به نظر میرسد. با خودتان میگویید چند دقیقه دیگر هم اینجا دراز میکشم اما دوباره خوابتان میبرد. در نتیجه دیر به محل کار میرسید و اخراج میشوید. همسرتان متوجه میشود که شما چقدر بیعرضه هستید و شما را ترک میکند. در نهایت شما کارتنخواب میشوید و بر سر باقیمانده غذای رستورانها با موشهای تو جوی آب دعوا میکنید. حالا شاید کمی اغراق کرده باشم اما مشکل منطقه راحتی همین است. در منطقه راحتی به شما خوش میگذرد و مشکل همین جاست.
چرا؟ خب پاسخ سادهاش میشود این: ما از یک سری رفتارهای خودکار در هر بخشی از زندگیمان استفاده میکنیم.
منطقی است. وقتی کاری به صورت خودکار انجام شود به این معنا است که برای اجرای آن به انرژی کمی نیاز داریم. مثلا به الگوی صحبت کردنتان به زبان مادری توجه کنید. وقتی دقت کنید شاید متوجه شوید که هر روزه از تعداد محدودی لغت به زبان فارسی استفاده میکنید. و تازه فارسی، زبان مادریتان است.
مشکل در زمان یادگیری یک زبان خارجی پیچیدهتر میشود. مجموعه لغاتی که بلد هستیم میزان درک و فهم شما را نشان میدهند. خوب است که به طور مداوم مرز دانش واژگان خود را کمی به بیرون هل بدهید تا گستردهتر کنید.
توصیههایی که در اینجا ارائه میکنم هم برای مبتدیها مناسب است و هم افراد پیشرفته در زبان.
در درجه اول باید تشخیص بدهید کدام کلمات یا عبارات را اغلب تکرار میکنید، شما میتوانید این کار را از طریق توجه کردن به صحبتها و نوشتههایتان در زمان استفاده از زبان انگلیسی انجام بدهید یا اینکه مثلا صدای خودتان را موقع انگلیسی حرف زدن ضبط کنید.
سپس فهرستی از لغات و عباراتی که زیاد به کار میبرید تهیه کنید
مثلا عبارات رایج
این نقطه خوبی برای شروع است. مثلا آیا تا به حال به این مسئله توجه کردهاید که چقدر میگویید I think that….؟ مطمئنا عبارت پایهای است که کاربرد زیادی دارد. میدانم. اما فوقالعاده کسلکننده هم هست. معادلهای بسیار متنوعی از این عبارت وجود دارد مثلا:
I believe that….
I’m convinced that…..
I trust that…..
I reckon that…..
یا صفتها
صفتها همان طور که میدانید برای توصیف اسم به کار میروند پس خیلی خوب میتوانید در موردشان خلاقیت به خرج بدهید، به جای اینکه بگویید he is big چرا نگویید:
He is a great hulk of a man, he is huge, he is of considerable size, he is gigantic
مطمئنا شما میتوانید دیگر لغات و عباراتی را که زیاد به کار میبرید شناسایی کنید.
یک نکته که دوست دارم به آن شاره کنم استفاده بیش از حد زبان آموزها از کلمه Thing است. خب هر thing ای یک اسم دارد به جای thing, thing گفتن اسمش را به کار ببرید. وقتی کلمات و عبارات تکراری را شناسایی کردید باید جایگزینهایی برایشان پیدا کنید. میتوانید از دیکشنری thesaurus یعنی کلمات هممعنی استفاده کنید. میخواهید به طور عملی با نحوه کاربرد لغات جدیدی که میآموزید اشنا شوید؟ از آموزش «مجلهخوانی به انگلیسی» استفاده کنید.
چه زمانی زمان مناسب برای جایگزین کردن یک لغت است؟ وقتی برای به کار بردنش نیازی به فکر کردن ندارید و اولین چیزی است که در موقعیت مربوطه به زبان میآورید. این یعنی دیگر این لغت وارد ناخودآگاهتان شده و باید به دنبال جایگزین جدیدی باشید تا آن را هم وارد ناخودآگاه خود کنید. هر بار لغاتی را که به صورت آگاهانه میدانید تکرار میکنید در واقع در حال تلف کردن وقتتان هستید.
برگرفته از یونیورس آو مموری