مطالعه و مرور کتاب “عادت هشتم” استیون کاوی رو تموم کردم. یکی از خوبی های تسلط به زبان انگلیسی اینه که میتونید کتاب های زیادی رو به زبان انگلیسی بخونید و این طوری مطمئن باشید که در حال مطالعه کتاب واقعی هستید. چرا اینو می گم؟
قبل از اینکه کار تدریس رو به صورت جدی دنبال کنم چند سالی به ترجمه, ویرایش و مقابله کتاب در انتشاراتی های مختلف مثل نشر راشین, رهنما, جیحون…مشغول بودم. میدونید که توی کشور ما برای اینکه کتابی چاپ بشه باید از وزارت ارشاد مجوز بگیرید.
تک, تک کتاب ها توسط افرادی که بهشون میگن بَررَس, بررسی میشن و ممکنه مجوزی برای چاپ بهشون داده نشه و در خیلی موارد کتاب رو با سانسور چاپ میکنن. متاسفانه مدل سانسور هم توسط وزارت ارشاد دیکته میشه.
یعنی بهتون نمی گن فلان بخش حذف بشه از متن کتاب بلکه میگن به جاش فلان جمله یا پاراگراف رو بنویسید. یعنی عملا دست میبرن در کلام نویسنده ای که کتابش ترجمه شده. و تعداد زیادی از ناشرها موافقت می کنن. اما در نشر راشین که بودم مدیران انتشارات ترجیح میدادن اون بخش از کلام نویسنده رو از متن ترجمه حذف کنن تا اینکه تغییرش بدن.
شاید وقتی می گم سانسور با خودتون فکر کنید که سانسور فقط به فیلم های صحنه دار و صحنه های برهنه مربوطه در حالیکه خیر. سانسور در کشور ما شامل سانسور روش های توصیه شده برای زندگی, راهکارهای روانشناختی, توصیه های هر نویسنده هم میشه.
پس اگه میخواید سرتون کلاه نره و مجبور نشید کتاب های ترجمه شده در بازار رو بخونید که اکثرا تحریف شده هستن, زبان انگلیسی رو یاد بگیرید و خوب یاد بگیرید. و در خیلی موارد کتاب های ترجمه شده اگر هم سانسور یا تحریف نشده باشن, ترجمه های بدی دارن که باعث میشه مطالعه کتاب براتون کسل کننده باشه و کم, کم کتاب خوندن رو کنار بذارید.
علتش اینه که به دلیل پایین بود سرانه مطالعه در کشورمون, پول زیادی در کار نشر نیست. ناشر بابت چاپ کتاب, انبارداری, توزیع و تبلیغ و فروش باید پول زیادی خرج کنه و به همین دلیل واقعا نمیصرفه که پول زیادی بابت ترجمه پرداخت کنه.
و در نتیجه مترجمین خبره و متخصص وارد کار ترجمه کتاب نمیشن و اکثر افرادی که به ترجمه می پردازن تازه کار هستن و ترجمه های مشکل داری ارائه می کنن.
خلاصه اینکه اگه تمام اطلاعات تون رو از منابع فارسی زبان کسب می کنید, به دلیل سانسور و تحریف شدیدی که در کشورمون حاکمه دروغ های زیادی از طریق همین منابع به خوردتون داده میشه.
سانسور حتی توی کتاب های زبان هم هست. میدونید که خودم از روی پی دی اف اوریجینال آکسفورد مجموعه امریکن اینگلیش فایل رو تدریس می کنم.
کتاب های افست شده که توی کتابفروشی ها به فروش میرسن سانسور شده هستن و حتی سانسور از یه ناشر به ناشر دیگه فرق داره. مثلا تا اون زمان که توی نشر رهنما بودم یادم هست که از سگ و گربه نباید در کتاب زبان صحبت میشد
باید هر جا سگ و گربه بود به جاش مینوشتن پرنده. از دوست پسر و دوست دختر هم نباید حرف میزدن. هر جا صحبتش بود میشن زن و شوهر. خواننده ها و هنرپیشه های معروف خارجی تبدیل میشدن به شخصیت های دیگه.
و در بسیاری موارد تمرینات مربوط به اون بخش رو دست نمیزنن. یعنی توی متن دوست پسر و دوست دختر تبدیل شدن به زن و شوهر اما توی سوالات مربوط به اون متن ریدینگ همچنان از دوست پسر و دوست دختر صحبت شده.
نمی دونم اهل کتاب خوندن هستید یا نه اما میخوام درس اول از کتاب The Art of Living یا “هنر زندگی” رو براتون تعریف کنم که خیلی زیباست.
در زمان های قدیم یه دانشمندی سوار یه کشتی میشه و هر روز در حال مطالعه است. ملوان پیر بی سوادی روی عرشه کار می کنه که هر روز به اتاق دانشمند میاد و حسرت میخوره که اون یه دانشمند و استاده و خودش فقط یه ملوان بی سواد.
جناب دانشمند هم با فخرفروشی به ملوان میگه هیچ وقت به مدرسه نرفتی؟ پس یک چهارم عمرت بر فناست! روز بعد ملوان دوباره به کابین دانشمند میاد و دانشمند بهش میگه هیچ وقت درباره اقیانوسی که روش زندگی و کار می کنی مطالعه نکردی؟ نصف عمرت برفناست!
و روز بعد باز هم ملوان به کابین دانشمند میاد و اون با تکبر ادامه میده: هیچ وقت درباره آسمون و سیارات و هواشناسی مطالعه نکردی؟ پس سه چهارم عمرت بر فناست! و روز آخر ملوان میبینه که کشتی در حال غرق شدنه. به کابین دانشمند میره و ازش می پرسه شنا کردن بلدی؟ اون میگه نه و ملوان پیر بی سواد بهش میگه کشتی داره غرق میشه؛ کل عمرت برفناست!
خیلی داستانش رو دوست داشتم چون خیلی میشنوم دور و برم بعضی هایی که خودشون اهل کتاب خوندن و مطالعه و درس و دانشگاه هستن و وقتی عده ای رو میبینن که اهل مهمونی و بساط عیش و نوش هستن شروع میکنن به تمسخر اونها یا بعدا پشت سرشون حرف زدن و یه ژست روشنفکری به خودشون می گیرن که بله من چقدر خاص و مهم هستم که کتاب میخونم و به دانشگاه رفتم و فلانی چقدر پست و حقیره که وقتش به این کارها نمیگذره!
اما چه بسا دیدم اونهایی رو که نه دانشگاه رفتن و نه لای کتابی رو برای مطالعه باز کردن اما آدم های خیلی هم عمیقی هستن. وقتی مشکلی توی زندگی براشون پیش میاد بهتر از هر کتاب خون و دانشگاه رفته ای ضمن حفظ خونسردی به بهترین شکل ممکن اون وضعیت رو مدیریت می کنن.
خلاصه اینکه اگه انگلیسی بلد نیستید و فقط فارسی می خونید یا اگه اصلا اهل کتاب خوندن نیستید, هیچ بخشی از عمرتون بر فنا نیست. به عدد انسان های عالم سبک و روش برای زندگی وجود داره و مهم اینه که شما خودتون از سبک زندگی تون راضی باشید.